احوال
نگرانیها و احساسات این روزها با تعدد کارهایی که باید انجام دهم به هم آمیخته و ترکیب عجیبی ساخته است. در چنین شرایطی همیشه فکر میکنم که چگونه میتوانم بین بخشهای مختلف زندگی تعادل برقرار کنم.
شرایطی که دارم مثل صحنههای بزن و بکوب انیمیشنهای تام و جری است که تام در آن سعی دارد یکتنه از وقوع چند حادثه جلوگیری کند! با این اوصاف فکر میکنم که نام کار گذاشتن بر فعالیتهایم، دلخوشکنک و گندهگویانه است.
لفظ کار خیلی جاندارتر و دشوارتر از بچهبازیهای امثال من است. با شنیدن آن یاد استخراج معادن، حفر چاههای نفت در هوای داغ شرجی، زراعت و کشت، تنظیم اسناد مالی یا حقوقی برای شرکتهای چند دههزارنفری، ادارهء فرودگاههای بینالمللی عظیم، و… میافتم. بعد به خودم میگویم: «خودت را مسخره کردهای؛ کار!».
***
این روزها تصویری چندین بار در ذهنم تکرار شده است:
بادیهنشینی سپیدپوش در کنار شترش صحرای سوزان و خشکی را میپیماید و من از عاقبت نامعلومش در آن برهوت طلایی بیرحم وحشت میکنم.
عاقبت متوجه قدمهای آهسته و پیوستهاش میشوم و میبینم که عظمت هر گامش صحرا را خفیف و خاضع میکند.
موضوعات مرتبط: روز نوشت، ،
برچسبها: احوال ,